دست هایی که برای خداحافظی پشت شیشه های گیت فرودگاه می رقصید.پاهایی که تندتر از همیشه رفتن را آغاز کرده بود.و در آغوش یک پدر.. دختر کوچولویی ..با کفشهای صورتی,و عروسکی که آویزان دستش بود .دلبری می کر بی خوابی ات ......
ما را در سایت بی خوابی ات ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : anastisa بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 20:31